جدول جو
جدول جو

معنی ترسن دله - جستجوی لغت در جدول جو

ترسن دله
ترسو بزدل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترسنده
تصویر ترسنده
کسی که از چیزی بترسد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ دِ)
هراسان. بیم زده. خائف. آنکه دلش ترسیده باشد:
چو از خنجر روز بگذشت شب
همی تاخت ترسان دل و خشک لب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو سَ دِ)
سخت دلی. (ناظم الاطباء). بدخوئی. ناسازگاری:
ز توسن دلی گرچه با کس نساخت
نوازندۀ خویشتن را شناخت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو سَ دِ)
سخت دل. که دلی ناآرام و پرخشونت دارد:
توسن دلی و رایض تو، قول لااله
اعمی وشی و قائد تو شرع مصطفی.
خاقانی.
رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ دَ / دِ)
آنکه ترس و خوف دارد. (از ناظم الاطباء). خائف. ترسکار: گفتند چونست که ما هیچ ترسنده نمی بینیم، گفت اگر شما ترسنده بودی... (تذکرهالاولیاء عطار) ، جبان و کم جرئت. (ناظم الاطباء) :
ز دانا بود شاه با ترس و باک
ز ترسنده مردم برآید هلاک.
فردوسی.
بترسید شیروی و ترسنده بود
که در چنگ ایشان یکی بنده بود.
فردوسی.
کند هر یک آیین ترس آشکار
نیاید ز ترسندگان هیچ کار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترسنده
تصویر ترسنده
کسی که بترسد خایف
فرهنگ لغت هوشیار
بددل، بزدل، ترسو، خایف، کم دل، متوحش، هراسان
متضاد: نترس، بی پروا
فرهنگ واژه مترادف متضاد